قلب تپنده تاریخ الگویمان شهدا/راهمان رزمندگان/مسیرمان جانبازان/پیشرویمان سیدمان/هدفمان مولایمان
|
مقدمه جامعه اسلامي به مثابه ساير جوامع بشري با چالش ها و بحران هايي مواجه است که بايد به خوبي مديريت شوند تا جامعه بتواند مسير خود را تا رسيدن به هدف دنبال کند. هدف اصلي در جامعه اسلامي رشد وتعالي مادي و معنوي است. همين دو جنبه بودن هدف يعني برخورداري همزمان از امکانات مادي و ارتقاء معنوي، در کنار مقابله با چالش ها و بحران ها – که طبق تجربه تاريخي اين چالش ها براي جامعه اسلامي بيشتر از ساير جوامع بوده است- ايجاب مي کند که مدير جامعه اسلامي يا به عبارتي مديران در جوامع اسلامي از توانمديها و ويژگي هاي خاص و متعالي برخوردار باشند. به ديگر سخن مديريت جامعه اسلامي با مديريت يک جامعه سکولار و بي دين متفاوت و در عين حال سنگين تر است. براي درک اين معنا بايد به مفهوم مديريت و مديريت اسلامي توجه کرد. تعريف مديريت: در مراجعه به متون و منابع مختلف جهت دسترسي به تعريفي كامل از مديريت به تعريف هاي گوناگوني از مد يريت برخواهيم خورد كه هر كدام از آن ها داراي اشتراكات و تفاوت هايي با هم هستند. به عبارت بهتر در باره مديريت، تعريفي كه مورد قبول عام باشد، در دست نيست. صاحبنظران و مؤلفان مديريت با هدف ها و جهت گيري هاي مختلف، تعاريف گوناگوني ارائه داده اند. ضمن اينکه اين مفهوم در طول تاريخ با برداشت هاي مختلفي همراه بوده است. تعدادي از تعاريف عبارتند از: ١- هنر انجام دادن كار به وسيله ديگران ؛2- مديريت عبارت است از هماهنگ كردن منابع انساني و مادي بر اي نيل به هدف؛ ٣- مديريت را مي توان علم و هنر متشكل و هماهنگ كردن رهبري و كنترل فعاليت هاي دسته جمعي بر اي نيل به هدف هاي مطلوب با حداكثر كارايي تعريف كرد. ۴- مديريت فرآيندي است كه به وسيله آن كوشش هاي فردي و گروهي به منظور نيل به هدف مشترك هماهنگ مي شود. تعريف مديريت اسلامي: در مورد مديريت اسلامي نيز تعاريف زيادي ارائه شده است. يکي از محققين مديريت از ديدگاه اسلام كه درجامعه اسلامي جريان مييابد را در مسير نزديكي به الله مي دانند، بدين معني كه در كليه ي سطوح آن زهد و تقوي پيشه ميشود، سعي در بخشش و ارشاد فزوني مييابد و جلب رضايت اكثريت بيشتر ميگردد. فرد ديگري نيز مديريت در اسلام را در اصل بر مبناي كلامي و عقيدتي ملهم از قرآن و سنتنبي (ص) استوار ميداند از نظر نويسنده اي ديگر منظور از مديريت اسلامي آن است كه در عمل و اجر و هدف عدالت اجتماعي مد نظر قرار گيرد و مقصود نهايي آن كسب رضايت خداوند باشد و خدمت به خلق نوعي عبادت دانسته شود و زندگي ومعيشت افراد در همين راستا تأمين شود . آيت الله مصباح يزدي تعريف جامع تري از مديريت ارائه مي کند و مي نويسد: «از جمله معانى مديريت اسلامى، بررسى شيوه مديران مسلمان در طول تاريخ امت اسلامى است مخصوصا مديران جوامع كلان مانند خلفا و سلاطين و ديگر زمامداران كشورهاى اسلامى و نيز وزرا و امرايى كه عملا عهدهدار سياستگزارى و اداره اين كشورها بودهاند. معناى ديگرى كه قريب به معناى اول و متفرع بر آن است، تحليل شيوههاى مديريت مديران مسلمان و نشان دادن خصلتهايى است كه از مسلمان بودن آنان نشات مىگرفته است. معناى سومى كه براى مديريت اسلامى مىتوان در نظر گرفت اين است كه مسائل مديريت را در منابع اسلامى (قرآن و سنت) مورد بررسى قرار داده آيات يا احاديثى را كه سخنى به صراحتيا اشارت درباره آنها دارد استخراج و جمعآورى كنيم و مضامين آنها را به عنوان پاسخهايى به پرسشهاى مطرح شده در علم مديريت تلقى نماييم و ضمنا سيره مديران معصوم عليهمالسلام را نيز به عنوان سنت عملى مورد توجه قرار دهيم. و بدين ترتيب، مطالب به دست آمده به عنوان راه حل هاى ارائه شده از طرف دين براى مسائل مديريت، تنظيم و تدوين گردد و به عنوان مديريت اسلامى عرضه شود.» [1] در هر حال بررسي تعريف هاي مورد اشاره نشان ميدهد كه: 1- مديريت اسلامي از ديدگاه محققين مبتني بر مكتب اسلام بوده و به طور كامل تحت تأثير آن قرار دارد به گونهاي كه رعايت شئونات اسلامي در اين مديريت اولين وظيفه مدير محسوب ميشود. 2- در مديريت اسلامي توجه به نظام ارزشي اسلام (اخلاق، تقوي، عدالت طلبي، خدمت و امانت بودن مديريت و...) و حفظ آن اهميت ويژهاي داشته و در اولويت قرار دارد. 3- وظيفه ي مدير، در مديريت اسلامي تنها افزايش توليد نيست و توجه به انسان به عنوان اشرف مخلوقات (كه خداوند آسمانها و زمين را مسخر او كرده است) و تعالي وي در اولويت بالاتري از توليد قرار دارد. 4- در مديريت اسلامي مديريت و هدايت انسانها به سوي كمال وظيفه اصلي قلمداد ميشود. 5- مديريت در اسلام امانتي است كه بايد در نگهداري و رساندن آن به كسي كه اهليت آن را دارد دقت وافر به خرج داد. در واقع نميتوان اين مسئوليت را به هر كس سپرد. 6- سازمان در مديريت مجموعهاي از انسانها است كه از طريق هم افزايي توان آنها (كه در مديريت اسلامي در جهت رسيدن به كمال قرار دارند) در خدمت انسان قرار ميگيرد. در اين رهگذر در يك عرصه رفت و برگشت، افراد با كار جهت يافته خود سازمان را به نتايج دلخواه ميرسانند و مجموعه سازمان (مديريت وكاركنان) نيز از باتاب نتايج كار خود، هم از نظر معنوي و هم از نظر مادي بهرهمند ميشوند. 7- در مديريت اسلامي، مدير به عنوان الگو و اسوه مطرح است و بر همين مبنا نيز بايد رفتار خود را تنظيم نمايد. [2] در اين پژوهش با توجه به ماحصل تعاريف مديريت اسلامي، به بررسي مديريت رهبر معظم انقلاب از سالهاي 1368 تاکنون مي پردازيم.
بخش اول: چارچوب نظري از آنجا كه در اين نوشتار، مديريت و رهبري دو مساله متفاوت از يكديگر تلقي شده است و مديريت ذيل مسئوليت رهبري قرار ميگيرد؛ بنابراين شناخت اهميت جايگاه مديريت رهبري در جامعه اسلامي، مستلزم شناخت اهميت جايگاه رهبري در آن جامعه است. در واقع در اين نوشتار، رهبري به معناي «عاليترين مسئوليت و مقام در جامعه اسلامي» و مديريت به معناي عينيت يافتن اين مسئوليت در هدايت جامعه اسلامي» ميباشد. از اين رو ابتدا بايد ماهيت رهبري در جامعه اسلامي و فلسفه اين جايگاه را شناخت تا در ادامه اهميت جايگاه مديريتي آن روشن شود. الف) فلسفه رهبري در جامعه اسلامي طبق آيات قرآني يكي از اهداف مهم ارسال پيامبران و رسولان، برقراي «قسط و عدل» است كه رسيدن به همين هدف خود لزوم وجود رهبر و امام را در جامعه روشن ميكند. آيه 25 سوره حديد كه ميفرمايد: «لَقَد ارسلنا رُسُلَنا بِالبيّناتِ و أَنْزَلَنا مَعَهُم الكتابَ و الميزانَ لِيقومَ الناسُ باِلقسطِ...» از دو جهت مهم بر وجود رهبر در جامعه اسلامي تاكيد ميكند: 1-جهت اول اينكه ميفرمايد: فرستادن پيامبران همراه با نازل كردن كتاب و ميزان بوده تا جهت برپايي عدالت در جامعه قيام كننده بديهي است كه در اين آيه وجود رهبر در جامعه اسلامي براي برپايي عدالت فرض اساسي است تا در مرحله بعد به تشكيل حكومت اسلامي جهت اعمال و برقراري عدالت اقدام كند. 2- جهت دوم اينكه برقراري قسط و عدل در جامعه اسلامي بايد بر مبناي قوانين كتاب الهي باشد؛ چرا كه اولا بدون قانون هيچ جامعهاي سامان نميگيرد و ثانيا جامعه اسلامي تنها با قوانين اسلامي و قراني ماهيت اصلي خود را حفظ ميكند. در اينجا هم روشن است كه بايد رهبر و امامي در جامعه وجود داشته باشد تا مردم را بر مبناي قوانين الهي و اسلامي به سوي برقراري قسط و عدل هدايت كند[3]. استدلاهاي فوق به گونهاي بسيار روشن در حديثي از امام رضا (ع) نقل شده است. ايشان در ضرورت وجود رهبر در جامعه ميفرمايند: « اگر كسي از فلسفه رهبري و لزوم اطاعت از رهبر در اديان الهي سؤال كند؟ در پاسخ گفته ميشود كه اين امر دلائل و علل بسياري دارد: يكي از دلائل ضرورت امامت و رهبري اين است كه جامعه نياز به قانون دارد و مردم مكلفند كه از مرز قانون تجاوز نكنند، چون شكستن اين مرز موجب فساد جامعه است، و براي محافظت از مرز قانون، مرزباني امين لازم است، در غير اين صورت كسي حاضر نيست لذت و منفعت شخصي خود را هر چند موجب فساد جامعه شود ترك كند. بر اين مبنا خداوند زمام امور مردم را به فردي ميسپارد تا از فساد مفسدين جلوگيري نمايد و مقررات و قوانين را در جامعه پياده كند، و دليل ديگر اينكه هيچ فرقه و ملتي نميتوانند بدون سرپرست و رئيس ادامه حيات دهند و امور ديني و دنيوي خود را كه چارهاي جز انجام آن ندارند، اداره كنند، بنابراين حكمت حكيم تجويز نميكند كه خلق را در مورد آنچه براي آنها ضرورت است و قوام زندگي آنها است، رها كنند: مانند جنگ با دشمن، تقسيم ماليات، اقامه جمعه، و جماعت و جلوگيري ظالم از ستم بر مظلوم.[4]» بر همين اساس امام علي(ع) در پاسخ به شعار خوارج، «لاحكم الالله»، نيز ميفرمايند: «و انه لابد للناس من امير بر او فاجر» يعني مردم ناگزيرند از دارا بودن رهبر چه خوب و چه بد. امام (ع) در اين حديث بر لزوم وجود رهبر براي جوامع تاكيد دارند؛ چرا كه به بيان ايشان: «رهبر و سرپرست امور جامعه مانند رشته مهره است كه آن را گرد آورده و به هم پيوند ميدهد؛ پس اگر رشته بگسلد مهرهها از هم جدا شده و پراكنده گردد و هرگز همه آنها گرد نيايد.[5]» احاديث فراوان ديگري از معصومين (ع) وجود دارد كه بر لزوم وجود رهبر در جامعه اسلامي تاكيد دارند: حتي امام صادق(ع) ميفرمايند: «زمين هيچ گاه از امام خالي نميشود، تا اگر اهل ايمان چيزي بر دين افزودند آنها را به واقع برگرداند و اگر چيزي كاستند آن را كامل نمايد.[6]» روشن است كه منظور از امام در اين حديث همان رهبر در جامعه اسلامي است. از حيث عقلي هم بديهي است كه بدون وجود رهبر در يك جامعه، آن اجتماع دچار هرج و مرج شده و هيچ ساماني نميگيرد. اين فرض عقلاني در طول تاريخ به روشني اثبات شده است. از آنجا كه انسان موجودي اجتماعي است و بدون ارتباط با ديگر هم نوعان خود توان ادامه حيات ندارد، از همان آغاز به صورت جمعي زندگي كرده و جهت جلوگيري از هرج و مرج اين اجتماع به دنبال انتخاب يك حاكم و رهبر براي خود بوده تا اختلافات را حل كند و جامعه را سر و سامان دهد. انديشمندان زيادي همچون ارسطو و ابنخلدون همين مساله مدنيالطبع بودن يا اجتماعي بودن را اساس شكلگيري حكومتها ميدانند. بنابراين وجود اين مساله طبيعي براي اجتماع مسلمين، لزوم دارا بودن و تعيين شدن رهبر و امام از سوي خداوند را براي آن جامعه اثبات ميكند. طبق اعتقادات شيعه كه از پشتوانه عقلي و نقلي مستحكمي برخوردار است، رهبر و حاكم جامعه اسلامي در زمان حضور معصومين، امام معصوم(ع) است و در زمان غيبت اين مسئوليت به فقهاي جامعالشرايط واگذار شده است و از آنجا كه به فرموده امامان معصوم(ع)، رهبر و امام در جامعه براي نظام دادن به امت اسلامي است، اطاعت از او هم واجب ميشود. امام علي(ع) در اين باره ميفرمايند: «خداوند ايمان را به دليل پاكسازي انسان از شرك... و امامت را به دليل نظام دادن به امت اسلامي واجب نموده است.[7]» بنابراين وجود رهبر در جامعه اسلامي با دوگونه استدلال، امري لازم و ضروري شمرده ميشود: 1-استدلال نوع اول مربوط به فلسفه ارسال پيامبران به همراه كتاب الهي است. اساسا جامعه اسلامي از زماني هويت پيدا كرد و به وجود آمد كه پيامبر اكرم(ص) در مكه به پيامبري برانگيخته شد و به فرمان الهي مردم را به آئين اسلام دعوت كرد. با افزايش ياران پيامبر(ص) و هجرت آنان به مدينه سنگبناي حكومت اسلامي گذاشته شد. اين استدلال وجود رهبر را يك پيشفرض اصلي و عامل ايجاد كننده جامعه مسلمانان ميداند؛ بنابراين بدون وجود رهبر الهي اساسا اين جامعه شكل نميگرفت. ادامه حيات جامعه مسلمانان هم با همان هويت اصلي خود مستلزم وجود رهبر الهي در رأس اين جامعه است تا چنانچه شرايط فراهم بود تشكيل حكومت دهد؛ اما تشكيل حكومت لازمه وجود رهبر و امام در جامعه اسلامي نيست؛ بلكه امام و حجت خدا همواره در روي زمين بوده و در زمان حضور خود رهبري جامعه اسلامي را بر عهده دارد و در زمان غيبت اين امر به فقهاي جامعالشرايط واگذار مي شود. 2- استدلال دوم مبتني بر يك محاسبه عقلاني است. مسلمانان همانند ساير انبياء بشر مدني الطبع بوده و تنها با تشكيل جامعه ميتوانند به حيات خود ادامه دهند. اين اجتماع مسلمين نيازمند وجود يك رهبر و حاكم است تا امورات آنها را سر و سامان داده و قوانين اسلامي را در آنجا اجرا كند. بديهي است كه كسي ميتواند در اين جامعه رهبر و حاكم باشد كه نسبت به ساير افراد بيشترين آشنايي را به اسلام داشته و توان تشخيص مصالح جامعه مسلمين را داشته باشد و چنين فردي بايد به صورت مستقيم از سوي خداوند و يا با حكم الهي و معرفي توسط پيامبر و يا با متخلص بودن به ويژگيهاي الهي اعلام شده از سوي معصوم (ع) تعيين ميشود. ب) نقش مديريتي رهبري در جامعه اسلامي رهبر در جامعه اسلامي به معناي امام و پيشوا بوده كه در رأس حكومت اسلامي قرار ميگيرد. بر اساس روايات معصومين(ع) مهمترين وظيفه رهبر اسلامي «پاسداري از دين و پيشگيري از تحريف احكام الهي» است و همين مساله به تنهايي اهميت نقش مديريتي رهبر جامعه اسلامي را روشن ميكند. امام رضا(ع) در بياني ميفرمايند: «يكي ديگر از [ادلۀ ضرورت رهبري] اين امت كه اگر خداوند رهبر ايمني را براي سرپرستي و حفظ امانت امامت مردم قرار ندهد مذهب و دين به تدريج از بين خواهد رفت و سنّت پيامبران(ص) و احكام الهي دستخوش دگرگوني ميگردد، و بدعت گذاران چيزهايي بر اين بيفزايند و ملحدان چيزهايي از دين بكاهند و در نتيجه حقيقت را بر مسلمانان دگرگون سازند.[8]» در رواياتي ديگر از پيامبر(ص) و ائمه معصومين، فلسفه رهبري در جامعه اسلامي و مهمترين وظيفه و مسئوليت آن حفظ نظام اسلام تعريف شده است. بديهي است كه منظور از نظام اسلامي تمامي قوانين و دستورات اسلام است كه شامل امورات دنيايي و اخروي ميباشد. و فلسفه تشكيل حكومت نيز خود از همين اصل ميبرميخيزد كه رهبر جامعه اسلامي چه در زمان حضور معصوم و چه در زمان غيبت جهت حفظ نظام اسلام، لازم است كه حكومت تشكيل دهد تا قوانين اسلامي را عملياتي كند. در اين باره امام علي (ع) ميفرمايند: «خداوند ايمان را براي پاكيزگي از شرك و امامت را براي نظام بخشيدن به امت اسلامي واجب ساخته است.[9]» حضرت امام خميني(ره) نيز در مورد فلسفه تشكيل حكومت اسلامي، عملي ساختن تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت ميدانند. ايشان فقه را تئوري واقعي و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور دانسته و براي پياده كردن اصول محكم فقه در عمل فرد و جامعه لزوم تشكيل حكومت اسلامي توسط فقها را بيان ميكنند[10]. بنابراين رهبر جامعه اسلامي براي نظام بخشيدن به امت اسلامي و عملياتي كردن احكام اسلامي كه از ديدگاه امام خميني در فقه تبلور مييابد تشكيل حكومت ميدهد و در بالاترين جايگاه مديريتي حكومت اسلامي قرار ميگيرد تا با هدايت و رهبري جامعه و تعيين سياستهاي كلي نظام اسلامي، جامعه مسلمانان را به سوي رشد و تعالي هدايت كند. در زمان غيبت، فقيه جامعالشرايط در اين جايگاه مديريتي قرار ميگيرد و «به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حيات رسول اكرم(ص) و زمان اميرالمؤمنين عليبنابي طالب(ع) لازم بوده؛ يعني حكومت و دستگاه اجرا و اداره، پس از ايشان و در زمان ما نيز لازم است.» و از تمام اختياراتي كه معصومين(ع) در اين زمينه داشتهاند، ولي فقيه نيز از آنها برخوردار است[11]. براساس روايات اسلامي، ائمه معصومين داراي سه منصب بودهاند كه وليفقيه نيز آنها را دارا ميباشد: 1- مرجعيت ديني و بيان احكام شرعي؛ 2- مرجعيت قضايي و صدور حكم؛ 3- زعامت و رهبري مردم با تشكيل و اداره حكومت. در واقع وليفقيه نايب امام زمان(عج) ميباشد و در عصر غيبت ايشان به نمايندگي از جانب امام عصر اقدام به تشكيل و اداره حكومت اسلامي ميكند؛ بنابراين از تمام مناصب و شؤون و اختيارات آن حضرت نيز برخوردار است[12] و مي تواند در تمامي اين موارد اعمال مديريت کند. ج) ويژگيهاي مديريت اسلامي مطلوب مكتب اسلام در مورد مديريت جامعه اسلامي ويژگيهاي خاصي را مورد نظر دارد. اين ويژگيهاي براساس قرآن و سنت (رفتار معصومين(ع) عبارتند از: 1- ايمان و جاذبه اخلاقي داشتن در نظام اسلامي مديريت و سرپرستي امور به افرادي واگذاري ميشود كه در بعد انديشه و عمل مؤمن به اسلام باشند؛ چرا كه از ديدگاه اسلام اين مساله عهدي است كه به صالحين، متقين، صادقين، قاسطين (عدالت پيشگان) و نيكوكاران سپرده شده است. آيه 105 سوره انبيا و كه ميفرمايند: «انَّ الاَرضَ يَرثُها عبادي الصالحون» و نيز پاسخ خداوند متعال به ابراهيم (ع) كه فرمود: «اني جاعُلِكَ لِلناس اماماً قال وَ من ذُريتي قال لاَينالُ عَهدِي الظالمين[13]» به همين معناست كه پاك بودن از گناه و متقي بودن شرط اساسي مديريت در جامعه اسلامي است. اين مساله به ميزان بالا و پائين بودن مراتب مديريتي متفاوت است؛ اما از ديدگاه اسلام در جامعه اسلامي مدير بايد در ابتدا از ايمان و اعتقاد نسبي برخوردار باشد؛ سپس علم و دانش (تخصص) وي ملاك قرار گيرد. در اسلام يك اصل اساسي وجود دارد و آن اينكه مديريت كساني كه هيچ گونه سنخيت و مشابهت فكري و اعتقادي با مسلمانان ندارند، پذيرفته نيست. قرآن كريم به صراحت ميگويد: «لَن يَجْعلاللهُ لِلكافرينَ عَلَي المؤمنين سبيلا[14]» ، «هرگز خداوند تسلط و مديريت بر مؤمنان را براي كافران قرار نداده است.» مساله ايمان و معتقد بودن به اسلام براي يك مدير در جامعه اسلامي سبب جذب افراد و تقويت رابطه مدير با مردم ميشود. اخلاق نيكوي رسول اكرم(ص) به ويژه حلم و بردباري كه ايشان در برخورد با اعراب تندخوي جاهليت از خود نشان ميدادند نقش مهمي در جذب آنها به اسلام داشت. قرآن كريم در اين باره خطاب به پيامبر اسلام ميفرمايد: «پس به رحمت الهي با آنان نرم خوشدي كه اگر تندخو و سختدل بودي به يقين از پيرامون تو پراكنده ميشدند.[15]» اساسا اخلاق اسلامي كه برآمده از همان ايمان الهي است، ويژگي ممتاز مديران و رهبران جامعه اسلامي مي باشد. معصومين(ع) بسياري از مشكلات را با همان عطوفت و رأفت اسلامي حل و فصل ميكردند. مطالعه نامه امام علي(ع) به مالك اشتر اين مساله را به وضوح نشان ميدهد. امام علي(ع) در سفارشات خود به حكام و واليان، آنها را بارها به لطف و رحمت با رعيت و حتي تواضع و فروتني در مقابل آنها توصيه و به عدم تبعيض و رعايت كامل عدالت بين آحاد مردم دعوت ميكند. امام در نامه به مالك اشتر حتي اين رأفت و مهرباني را نسبت به غيرمسلمانان نيز سفارش ميكند و ميفرمايد:«از مردم آنها كه مسلمانانند همدين تو هستند و با تو برادر و آنها كه مسلمان نيستند، هم چون تو انسانند و در آفرينش با تو برابر پس به آنها نيكي كن[16].» در دوران ما نيز حضرت امام خميني(ره) پايه مديريت نهضت اسلامي، را بر اخلاق اسلامي بنا گذاشتند. حضرت امام(ره) بعد از طي مدارج عالي عرفاني و اخلاقي وارد رهبري جريان اسلامي شدند و البته در اين زمان هم با رعايت فروتني و تواضع عمل ميكردند. مطالعه چگونگي اقبال طلاب و روحانيون به ايشان بعد از رحلت آيتالله العظمي بروجردي و رفتار متواضعانه امام و عدم مطرح كردن خود، نشان دهنده اين مساله است.
2- دانش ، آگاهي و تخصص از نظر اسلام مديريت يك تشكيلات بايد به افرادي واگذار شود كه ضمن دارا بودن اعتقادات اسلامي، از تخصص و دانش لازم براي انجام اين كار آگاهي داشته باشند. برخي به دنبال ترجيح يكي از آنها بر ديگري هستند. عدهاي معتقدند در انتخاب مديران بايد افرادي را كه مؤمنتر و معتقدتر هستند انتخاب كرد، خواه تخصص داشته باشد، خواه نداشته باشد. عدهاي ديگر همين مساله را با اولويت دادن به تخصص مطرح ميكنند. واقعيت اينكه اين موضوع به مسائل انساني مربوط ميشود و از اين رو نميتوان حكمي يكسان نسبت به همه شرايط صادر كرد. مطمئنا نگاه اين دو گروه به مسئله افراطي و تفريطي است و از ديدگاه اسلام قابل قبول نيست. اسلام ايمان و آگاهي را با هم در نظر ميگيرد؛ چرا كه به تعالي همهجانبه انسان ميانديشد. اين مساله در مورد مديريتهاي كلان جامعه اهميت بيشتري مييابد. در مديريتهاي كلان و اساسي جامعه اسلامي، مدير ضمن برخورداري از ايمان قوي بايد از آگاهي و تخصص لازم هم برخوردار باشد. اساسا چون مديريتهاي كلان در حوزه سياست است و مديريت سياسي جامعه كلانترين سطح مديريتي است؛ بنابراين تخصص و دانش سياسي در مديريت اسلامي بايد برخاسته از شناخت ديني باشد. فردي بايد در اين مديريت قرار گيرد كه آگاهي، دانش و بينش سياسي او (تخصص) با ايمان و اعتقادات اسلامي وي پيوند داشته باشد؛ از همين رو در رأس مديريت سياسي جامعه اسلامي معصوم(ع) يا نايب عام معصوم كه وليفقيه است قرار ميگيرد. اين ويژگي به روشني در پيامبر اكرم(ص) امام علي(ع) و ساير ائمه معصومين(ع) وجود داشت؛ چرا كه اساسا اسلام آگاهي را شرط لازم مدير ميداند. در قرآن كريم به هنگام بيان داستان انتخاب «طالوت» به پيامبري قوم بنياسرائيل، يكي از معيارهاي انتخاب ايشان را «علم و آگاهي» ذكر ميكند[17]. در سوره يوسف نيز هنگامي كه عزيز مصر از يوسف براي اداره مملكت مصر درخواست كمك كرد، حضرت يوسف مديريت خزانهداري را پذيرفت و معيار و ملاك پذيرش آن را چنين بيان كرد: «اجعلني علي خزائن الارض اني حفيظ عليم...» يوسف(ع) در اين سخن به دو صف اساسي امانتداري و تخصص و آگاهي اشاره ميكند. طبق روايات معصومين (ع) نيز افرادي كه دانش و تخصص يك كار را ندارند نبايد مديرت آن كار را بر عهده گيرنده پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد: «كسي كه بدون آگاهي و دانش، كاري را انجام دهد سفارش بيشتر از صلاحش خواهد بود.[18]» امام علي(ع) نيز دانايي و علم به احكام الهي را شرط رهبري و مديريت جامعه اسلامي ميدانند: «أيها الناس انَّ الحَقَّ الناسّ بهذا الأمر أقْواهُمْ عَلَيهِ و اعلمهم بأمرِاللهِ فيه.» «اي مردم سزاوارترين مردم به امر حكومت تواناترين آنان به آن و داناتريشان به فرمان خدا بر آن امر است.[19]» بر همين مبنا حضرت امام خميني(ره) نيز قبل از اينكه نهضت اسلامي را بر عهده گيرنده، عالم و استاد معروف حوزه علميه قم بودند. امام(ره) نه تنها فقيه و مجتهد و مرجع تقليد بود ، بلك شاعر و عارف و فيلسوف و رياضي دان و نويسنده چيره دست و استاد هنر در خط هم بود . بزرگان ، در حوزههاي علميه براي اين كه قادر باشند حكم خدا را از مجموع ادله و براهين استخراج نموده و تكليف شرعي مردم را روشن سازند ، سعي داشتند آن علوم و فنون را به اندازه لازم و كافي دارا باشند. حضرت امام راحل نيز تمام علوم مربوط به اسلام را يا در حد تخصص در آن علوم و يا به نحو گذرا مورد بررسي قرار داده بودند . حضرت امام رضوان الله عليه در مسائل فقهي نظير قبله ، مسائل ماه ، ماه شناسي ( تشخيص اول ماه در ماه مبارك رمضان و شوال و ....) افق شناسي و وقت شناسي كه به مباحث رياضي و بخصوص هيئت مربوط ميشود ، اطلاع وسيع داشتند . كتاب « اربعين حديث » ايشان در درجه اول كتاب حديث شناسي است و حتي ابعاد فقهي و عرفاني و حديثي در آن نهفته است[20] . 3- كفايت كفايت به معناي توانايي اداره امور، اصلي لازم براي مديريت است كه در نگاه اسلام هم ضرورت مييابد. اگر مديري از ايمان و علم برخوردار باشد؛ اما نتواند مشكلات را حل كرده و تهديدات را تبديل به فرصت كند، از نظر اسلامي شايستگي مديريت ندارد. پيامبر اسلام كفايت را از معيارهاي شايستگي مديريت بر ميشمارند و ميفرمايند: «صلاحيت مديريت و امامت امت اسلامي را ندارد مگر كسي كه داراي سه خصلت باشد: 1- قدرت پرهيزكاري و تقوايي كه او را از معصيت خداوند باز دارد. 2- توان و شرح صدري كه موجهاي شيطاني برخاسته از هواي نفس را كنترل نمايد. 3- توانايي چنان نيكو مديريتي نسبت به همكارانش، كه چون فرزندي در زيرچتر محبت قرارشان دهد.[21]» در فرمايش حضرت علي(ع) در خطبه 172 نهجالبلاغه كه ذكر آن گذشت نيز كفايت يكي از الزامات مديريت ذکر شده است. اميرالمؤمنان (ع) در ضمن سفارشاتي كه به مالك اشتر دارند ميفرمايند: «اي مالك در بكارگيري كارمندان و مديراني كه بايد زيرنظر تو كار كنند هيچگونه واسطه و شفاعتي را نپذير مگر شفاعت «كفايت» و امانت را.[22]» كفايت و توانايي سبب ميشود تا فرد در جايگاه مديريتي بتواند به خوبي از دو ويژگي قبلي يعني ايمان و تخصص استفاده كند. بررسي سيره پيامبر(ص) نشان ميدهد كه آئين اسلام در مرتبهاي بسيار پيشرفته، خيلي قبلتر از تئوريهاي امروزين مديريتي، شايستهسالاري را جايگزين حسب و نسب و قومگرايي كرده است. در سال هشتم هجرت بعد از اينكه پيامبر اسلام بزرگترين و مهمترين فتح خود را كه فتح مكه بود به سرانجام رساندند، جواني به نام «عتابابن اسيد» را به عنوان نماينده خود در مكه منصوب كردند و مديريت اداره شهر مكه را به ايشان سپردند. وقتي عدهاي از ريشسفيدان قبايل اعتراض كردند، پيامبر(ص) در پاسخ فرمودند: «ولا يحتج منكم فيمخالفته بصغر سنه فليس الاكبر هو الا فضل، بل الا فضل هو الا كبر.» «و نبايد هيچ كس از شما به خاطر كمي سن با او مخالفت كنيد، زيرا هر كس كه سن بزرگتر دارد برتر نيست، بلكه هر آنكس كه برتر است او بزرگتر است.[23]» اقدام امام علي(ع) در عزل محمد بنابي بكر از استانداري مصر و جايگزين نمودن مالك اشتر به جاي ايشان، نشان دهنده اين است كه امام(ع) مساله كفايت و توانايي را در مديريت يك اصل ميدانند. ناتواني محمدبنابيابكر در مديريت اوضاع مصر با توجه به خطر استيلاي معاويه بر آنجا سبب شد تا امام علي(ع)، مالك اشتر را جايگزين ايشان كنند. 4- مردمداري در اغلب تعاريفي كه از مديريت اسلامي ارائه شده است، ارتباط سازنده با مردم و خدمت به خلق يكي از اركان مديريت طرح شده است. اساسا مديريت در اسلام براي هدايت انسانها به سوي كمال است؛ بنابراين نوع رابطه مدير با مردم و توانايي جذب مردم و هدايت آنها عنصر اساسي در انتخاب مديران شايسته است. براساس فرمايش حضرت علي ع در خطبه 34 نهجالبلاغه رابطه نزديك مدير با مردم و رعايت حقوق آنها يك تكليف محسوب ميشود و البته در نقطه مقابل مردم نيز مكلف به رعايت حقوق حاكم و رهبر جامعه هستند. «نصيحت و خيرخواهي نسبت به مردم، پرداخت حقوق آنها از بيتالمال و تعليم و تربيت آنها[24]» جز حقوق مردم است كه حاكم و مدير جامعه بايد آن را ادا كند. امام علي (ع) از راههاي مختلف پيوند خود را با مردم حفظ ميكردند؛ گاه با پائين نگه داشتن سطح زندگي اقتصادي خود و همدردي با مستمندان، گاه با سازندگي و آباداتي براي مردم، گاهي هم با فرستادن مأموران رسمي به داخل اجتماع و گاهي هم با تماس مستقيم با يتيمان و مظلومان[25]. امام در نامهاي كه به «قثم بن عباس» والي سرزمين حجاز مينويسد، او را در برقراري رابطه با مردم، چنين سفارش ميكند: «هر صبح و عصر براي رسيدن به امور مردم بنشين و پرسشهاي آنان را خود، شخصا جوابگو باش و با اينكار نادان را آگاهكن و با آگاه مذاكره بنما و جز زبانت واسطهاي و به غير از چهره ات حاجبي بين خود و مردم قرار مده.[26]» امام علي(ع) در نامه به مالك اشتر، چرايي ارتباط داشتن مدير با مردم را به روشني بيان ميكنند. از ديدگاه امام، اگر بين مدير و مردم فاصله ايجاد شود، مدير از نيازها و خواستههاي مردم مطلع نخواهد شد و در نتيجه طرحها و برنامههايي را براي مردم تجويز خواهد كرد كه سبب مشكلات ميشود. اشاره امام به اين مساله در واقع يكي از دلايل اصلي فروپاشي حكومتها بوده است. رژيم پهلوي به جهت فاصله گرفتن از مردم و اتكاء به بيگانه بجاي تكيه به مردم، نميتوانست ماهيت اعتراضات و خواستههاي ملت را درك كند؛ بنابراين طرحهايي را دنبال ميكرد كه نه تنها خواست آنها را بر آورده نميكرد؛ بلكه به گسترش اعتراضات عليه رژيم انجاميد. گناه جدايي از مردم آنقدر بزرگ است كه پيامبر اسلام(ص) به روشني ميفرمايند: «كسي كه در مسئوليت كارگشايي مسلمانان، در به روي بيچاره و ستمديده و حاجتمندي بندد خداوند نيز به هنگام حاجتنمديش درهاي رحمت خود را به رويش ميبندد.[27]» بررسي سيره و سنت پيامبر اكرم ص و ساير معصومين ع نشان ميدهد كه آنان هيچ گاه بين خود و مردم حجاب و فاصلهاي قائل نبودند. پيامبر ص در راه مردمدار ضمن حفظ اصول اساسي اسلام، سعي ميكرد تا به روشهاي مختلف رضايت مردم را فراهم كند. براي اين منظور رسولالله گاهي برخي اقدامات خوب ولي غير ضرور را انجام نميدادند تا مصلحت بالاتر يعني افزايش شمار مسلمانان رعايت شود. پيامبر در غزوه حنين بخشي از غنايم جنگي را به شماري از سرسختترين دشمنان اسلام كه به ظاهر مسلمان شده بودند، بخشيدند. در مقابل عدهاي از جوانان انصار اعتراض كردند؛ اما پيامبر(ص) در پاسخ فرمودند: «من با اين اقدام ميخواهم مرداني را كه به دوران كفر نزديكند جذب كنم.» با اين کار پيامبر گرامي اسلام هم مخالفان را جذب كردند و هم ياران و انصار خود را اقناع نمودند[28]. در دوران امام علي(ع) با اينكه انحرافات زيادي در دين رخ داده بود و امام (ع) ميبايست آنها را اصلاح كنند؛ اما ايشان ضمن حفظ اصول اساسي اسلام به ويژه برقراري دوباره عدالت و قطع ويژهخواريها از بيتالمال، در برخي موقعيتها، حفظ ياران خود را بر اصلاح برخي انحرافات ترجيح ميدهند؛ چرا كه با رويگرداني اكثريت ياران ايشان، خطر بالاتري يعني تضعيف پشتوانه مردمي حكومت علوي و افزايش قدرت حكومت معاويه رخ خواهد داد. امام علي(ع) اين مساله را در يك سخنراني براي گروهي از اهلبيت و خواص ياران خود بيان ميكنند: «به خدا سوگند به مردم دستور دادم كه در ماه رمضان جز نمازهاي واجب را به جماعت نخوانند و به آنها اعلام كردم كه به جماعت خواندن نافله بدعت است، برخي از سپاهيانم كه همراه من ميجنگند فرياد برآوردند: اي مسلمانان سنت عمر دگرگون شد و علي ما را از نماز نافله در ماه رمضان باز ميدارد، تا آنجا كه ترسيدم كه بخشي از سپاهيانم شورش كنند.» در اينجا امام علي(ع) يكباره با مساله برخورد نميكند؛ بلكه با يادآوري اين بدعت و توصيه و تذكر به دنبال حل مساله بر ميآيد[29]. در دوران معاصر نيز امام خميني(ره) با سادهزيستي و زندگي همچون مردم عادي، ارتباط مستقيم با اقشار مختلف مردم، بيان خواستهها و نيازهاي حقيقي آنها، آموزش مفاهيم عميق اسلام با زبان ساده به مردم، ترجيح مستضعفين و پابرهنگان بر سرمايهداران و قايل شدن موقعيت ويژه براي افراد فقير و طبقات پايين جامعه، مردمداري را به شکل مطلوبي عملياتي كردند. در انديشه سياسي امام(ره) كه برخاسته از متن قرآن و اسلام است، مردم جايگاه ويژهاي در حكومت دارند و يكي از پايههاي حكومت اسلامي را تشكيل ميدهند. امام خميني(ره) ميفرمايند: «ميزان رأي مردم است و مردم اسلام را ميخواهند» از نظر امام راحل مردم چون خواهان اسلام هستند بنابراين رأي آنها ملاك و معيار تعيين كننده در حكومت است و از همين معنا آميختگي جمهوريت و اسلاميت حاصل ميشود. رعايت مردمداري و احترام گذاشتن به رأي مردم توسط امام ايجاب ميكرد تا ايشان با وجود اينكه برخي از افراد را شايسته حكومتداري نميدانستند؛ اما انتخاب مردم را تنفيذ نمودند. تنفيذ حكم رياست جمهوري بنيصدر مثال بارز اين مساله است. بنابراين سيره امام خميني(ره) نيز در جهت سيره و سنت معصومين ضمن رعايت اصول، حفظ مردم و جلوگيري از تبديل شدن آنها به مخالفين بود. 5- اعتدال و ميانهروي اعتدال و ميانهروي مدير و رهبر جامعه اسلامي يك مساله كاملا اساسي در مديريت جامعه اسلامي است؛ چرا كه ميانهروي ابزار اجرايي شدن عدالت است و «عدالت فوريترين هدف تشكيل نظام اسلامي تلقي ميشود.[30]» رهبر معظم انقلاب حضرت آيتالله العظمي خامنهاي سه ابزار قوانين عادلانه، مجريان با تقوي و نظارت و آگاهي مردم را از اسباب اساسي عملياتي شدن عدالت ميدانند[31]. اعتدال و ميانهروي در چند سطح از سوي مدير جامعه اسلامي دنبال ميشود. اول اينكه بين اجراي احكام و حدود الهي و مردمداري با عدالت رفتار كنند. عدالت در اينجا به اين معنا است كه ضمن حفظ و اجراي اصول اساسي در مواردي براي حفظ پشتوانه نظام اسلامي ميتوان اجراي برخي از احكام فرعي را به پذيرش آنها در جامعه منوط كرد. امام علي ع براي حفظ پشتوانه مردمي حكومت خود و جلوگيري از ريزش طرفداران برخي از بدعتهاي ايجاد شده در دين اسلام را كه مردم حاضر نبودند آنها را كنار گذارند؛ باطل شمرد؛ اما به حذف همه آنها اقدام نكرد؛ چرا كه مصلحت بالاتر حفظ نظام اسلامي است. بر همين اساس حضرت امام خميني(ره) حفظ نظام اسلامي را از نماز هم واجبتر ميدانند. در اينجا اعتدال و ميانهروي در اجراي احكام الهي و حفظ پشتوانه مردمي نظام معنا مييابد. سطح دوم اعتدال و ميانهروي در برخورد با مردم است. اصل اساسي در مديريت اسلامي مدارا با مردم و برخورد با ملاطفت و مهرباني با آنها است؛ اما اين مساله نبايد مانع از اجراي احكام الهي شود. امام علي(ع) شدّت و ملايمت، سختي و نرمي را به همراه يكديگر در اعمال حكومت به كار ميبرد. ايشان در فرمان حكومتي خود به مالك اشتر مي فرمايند: «و درشتي و شدت را با نرمي و ملايمت مخلوط كن و هنگاميكه نرمي و مدارا كردن شايستهتر است، مدارا و نرمي كردن و آنگاه كه جز با توسل به سختگيري و شدت نميتواني كاري از پيش ببري، پس شدت عمل به كار بر.» در ادامه همين نامه براي آنكه اين سخنان دست آويزي براي خشونت و بهانهاي براي اعمال شدت نشود، امام (ع) نماينده خود را به خضوع و خشوع در مقابل مردم دعوت ميكند و اجراي كامل عدالت در مقابل مردم را خواستار ميشود: «بالهاي خويش را براي رعيت فرود آور و با آنها گشادهرو باش و جانب نرمي و نرمخوئي را رعايت كن و در نگاه كردن به گوشه چشم و خيره نگريستن و اشاره نمودن و درود گفتن به آنها به تساوي رفتار كن، تا اينكه بزرگان و قدرتمندان نسبت به تو در طمع نيفتند و ضعيفان از عدالت و دادگستري تو مأيوس و نااميد نشوند.[32]» امام علي ع در نامه ديگري كه به محمد بن ابي بكر مينويسد، دقيقا همين مطالب را به او سفارش ميكند. سيره حضرت امام خميني(ره) نيز همانند معصومين(ع) داراي جاذبه و دافعه منطقي بود. امام(ره) ضمن برخورد با ملايمت و مهرباني با كارگزاران حكومتي، آنجا كه لازم بود با قاطعيت در مقابل رفتارهاي خلاف هم ايستادگي ميكردند. در دوران تثبيت نظام جمهوري اسلامي يعني از سالهاي 57 تا 61 با اينكه شرايط حساسي بود و حملات عليه نظام توسط ضدانقلاب خارج و داخل وجود داشت؛ اما امام(ره) با قاطعيت در مقابل گروههاي ليبرال و مليگرا، نهضت آزادي و گروههاي چپي و تودهاي ايستادند و سعي نكردند براي حفظ نظام و تقويت پشتوانه نظام مواضع خلاف آنها را تائيد كنند؛ بلكه مردم داراي و اتكاي به مردم در كنار تكيه بر اسلام را راه حفظ نظام ميدانستند. معظمله در مقابل اقدامات ليبرالي بازرگان و كارگزاران وي ايستادند، فرمان عزل بنيصدر را امضا كردند؛ قائم مقام خود يعني منتظري را بعد از تذكرات فراوان و صريح عزل نمودند و زمانيكه جبهه ملي در قبال لايحه قصاص موضع گرفت، حکم به تكفير آنها دادند. در عين حال همواره بر ملاطفت با مردم و محرومان جامعه و رسيدگي به حال آنها تاكيد ميكردند و جناحهاي مختلف كشور را به وحدت و همدلي دعوت مينمودند. حضرت امام(ره) در قبال جناحهاي دروني نظام اسلامي هم با مدارا و مهرباني رفتار كرده و هر دو جناح چپ و راست را تائيد ميكردند. با وجود اينكه طي سالهاي اوليه دهه 60 جناحهاي چپ و راست با عنوانين مختلفي همچون طرفدار فقه سنتي و پويا، طرفدار اسلام آمريكايي و يا اسلام ناب محمدي، طرفدار مشي سرمايهداري و يا كمونيستي و... يكديگر را متهم ميكردند؛ اما حضرت امام(ره) با دعوت همه آنها به وحدت با مهرباني نسبت به آنها برخورد ميكردند و در مورد آنها فرمودند[33]: «البته ميدانيد كه دولت و مجلس و گردانندگان بالاي نظام هرگز اصول و داربستها را نشكستهاند و از آن عدول نكردهاند. براي من روشن است كه در نهاد هر دو جريان اعتقاد عشق به خدا و خدمت به خلق نهفته است.» البته امام(ره) در عين حال به آنها تذكر داده و ميفرمودند: «با تبادل افكار و انديشههاي سازنده مسير رقابتها را از آلودگي و انحراف و افراط و تفريط بايد پاك نمود... كشور ما در مرحله بازسازي و سازندگي به تفكر و به وحدت و برادري نياز دارد...[34]» 6- مشاورت طبق منابع اسلامي مشورت كردن مدير با متخصصان و مردم يكي از اصول اساسي مديريتي اسلامي تلقي ميشود. در واقع يكي از زمينههاي اساسي تعالي انسان، اهميت دادن به افكار و انديشههاي اوست ت
نظرات شما عزیزان:
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |